گنجینه پنهان در سینه یاران
جمع آوری خاطرات شهداء و ایثارگران کوی نیرو
درباره وبلاگ


به وبلاگ گنجینه پنهان خوش آمدید. ارزش زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست. مقام معظم رهبری شما می توانید از ادامه دهندگان آن باشید، همت کنید... از همه‌ی یاران تقاضا می‌کنیم که خاطرات خودشان را دریغ نکنند؛ زیرا دریغ ‌کردن خاطرات به نوعی به فراموشی‌ سپردن دوران جنگ است.
نويسندگان

14-7 سالروز عملیات کربلای ۴ - گردان کربلا - دی ماه 65

آه جبهه کو برادرهای من.

این ایام از فراموش نشدنی ترین و از طرفی غم انگیزترین ایام زندگی منه ، یکی دی ماه 65 عملیات کربلای 4 و دیگری دیماه 70 سالروز از دست دادن مادرم و خواهرم در حادثه تصادف دلخراش رانندگی در اهواز . نمیدونم این روزها رو چطور پشت سر گذاشتم فقط یادم هست آنقدر به من سخت گذشت که از زندگی کردن بندگان خدا روی زمین و جوانانی از نوع ملکوتی بدن هایشان بروی خاک افتاد و بعضا ً بدنشان تکه تکه شد و من شاهد پرپر شدن بهترین دوستانم بودم . آه آه آه و هزار آه از آن روزها ، چه دوستانی و چه یارانی که از دست دادم و من زنده ماندم و شاهد عروج آنها بودم . آنهایی که در آغوش خودم آخرین لحظات را در این دنیا گذراندند تا آنهایی که در هنگام عقب نشینی جسد مطهرشان را تا کنار اروند آوردیم ولی نتوانستیم آنموقع آنها را به وطن باز گردانیم ، و آنهایی که با جسم خونین و مجروح بر روی زمین افتاده بودند و وقتی که داشتم به آب میزدم تا شنا کنم آنها مرا صدا میزدند و تقاضای کمک می کردند و من فقط گریه .... نه قایقی بود و نه نیرویی و نه .... .

بدن شهید رئوف بلبلی را روی برانکارد گذاشتیم و به اتفاق برادر آل مبارک تا لب رودخانه آوردیم .اما وقتی رسیدیم نه قایقی ونه هیچ وسیله دیگری . اروند عریض و مواج و خطرناک که زیر آتش شدید عراقی ها بود . چند تا از بچه ها رو تا کنار رودخانه آوردیم . داشتم خسته میشدم . بچه های گردان کربلا یادشون هست ، دی ماه 65 عملیات کربلای 4 روزی که بهترین یادم هست برادر داوری از فرماندهان دسته ندا می داد کمک کنید تا خدا کمک کند . منظورش این بود که به مجروحان کمک کنیم . اما وقتی به لب رودخانه رسید و دید هیچ قایقی نیست ...

ادامه دارد...

7-9 به یاد عملیات والفجر 8

یک شب قبل از عملیات والفجر 8 بود . بهمن 64 و من در گروهان مکه گردان کربلا لشکر 7 ولی عصر به عنوان کمکی آرپی چی زن بودم. یک شب عجیب و به یاد ماندنی بود و اون لحظات و صحنه هایی که دیدم در هیچ جای تاریخ به غیر از حادثه کربلا نشنیده یا نخونده بودم ...



ادامه مطلب ...

7-8 گردان کربلا - کرخه - پلاژ دزفول

گردان کربلا - پادگان کرخه - شب مهتاب - ریگزار- چادر -سرما ،پلاستیک روی چادر- داخل ،پتوسربازی ، فانوس،،قرآن و مفاتیح ، مهر و تسبیح ،عطر، بخاری ، نفت-اسلحه ،فانسقه،حمایل و قمقمه و ماسک- نیمه شب و سحر ،تاریکی ،حرکت آرام و بی سرو صدا،وضو ، اطراف چادرها ، چادر گردان ، زمزمه و ناله ، نماز شب و سجده ، فضا نور ، بوی خدا ، بوی شهادت و دیدار، احساس حضور مولا ، اذان صبح ، نماز جماعت،دعای عهد برادر مکتبی یا برادر... گریه ، احساس حضور امام زمان (ع)- صبحگاه ،قرآن، دعا و نیایش، دکلمه علی عمیره حرف دل ، صحبت فرمانده ،حاج اسماعیل ، شاه حسینی، محمدیان،نوری ،اقبال منش پویا معینی،سروریان ، لووینه، بیسیم ،دست نشان قنواتیتدارکات،دو صبحگاهی ، تپه ، پوتین سنگین ،نفس تند تند، ضربه پا ، صدای مجید عقیلی یا دانشی : علی و یا علی ،بچه ها با هم :علی ،نرمش و ورزش ، صبحانه ، کلاس : نظامی ، تاکتیک عبدالله محمدیان ،رئوف بلبلی ،اخلاق اسلامی آیت الله مظاهری ، شیخ حسین انصاریان ،میدان تیر ، ش م ر ، و...

- شب، شام، ظرفها، شهردارچادر، دعای توسل، کمیل ، نیمه شب خواب، تیر مشقی، سروصدا قابلمه رضا، تاریکی، به صف شدن گروهان، تاخیر بعضی ها، سینه خیز، کلاغ پر، بشین و پا شو، نفس ها توی سینه، سرما، حرکت، پیاده روی، رزم شبانه، تیر منور، انفجار، حمله، نزدیک سحر، پاهای بیحس و خسته، سحر، نماز شب و زمزمه...



ادامه مطلب ...

7-3 یاد آن ایام

گردان کربلا در سال۶۵ یه ماموریت پدافندی داشت. در ۳۰ کیلومتری فاو جاده البحار - بصره و دقیقا ً در آخرین شب ماموریت در خط مقدم من با ترکش خمپاره ۶۰ مجروح شدم و نزدیک بود که چشم راستمو از دست بدم که به خیر گذشت و ترکش زیر چشمم اصابت کرد و یکی هم به دستم برخورد کرد و عبور کرد .

این عکس هم بچه ای محل هستند که شامل : ...



ادامه مطلب ...

 

 

 

14-7 سالروز عملیات کربلای ۴ - گردان کربلا - دی ماه 65

آه جبهه کو برادرهای من.

این ایام از فراموش نشدنی ترین و از طرفی غم انگیزترین ایام زندگی منه ، یکی دی ماه 65 عملیات کربلای 4 و دیگری دیماه 70 سالروز از دست دادن مادرم و خواهرم در حادثه تصادف دلخراش رانندگی در اهواز . نمیدونم این روزها رو چطور پشت سر گذاشتم فقط یادم هست آنقدر به من سخت گذشت که از زندگی کردن بندگان خدا روی زمین و جوانانی از نوع ملکوتی بدن هایشان بروی خاک افتاد و بعضا ً بدنشان تکه تکه شد و من شاهد پرپر شدن بهترین دوستانم بودم . آه آه آه و هزار آه از آن روزها ، چه دوستانی و چه یارانی که از دست دادم و من زنده ماندم و شاهد عروج آنها بودم . آنهایی که در آغوش خودم آخرین لحظات را در این دنیا گذراندند تا آنهایی که در هنگام عقب نشینی جسد مطهرشان را تا کنار اروند آوردیم ولی نتوانستیم آنموقع آنها را به وطن باز گردانیم ، و آنهایی که با جسم خونین و مجروح بر روی زمین افتاده بودند و وقتی که داشتم به آب میزدم تا شنا کنم آنها مرا صدا میزدند و تقاضای کمک می کردند و من فقط گریه .... نه قایقی بود و نه نیرویی و نه .... .

بدن شهید رئوف بلبلی را روی برانکارد گذاشتیم و به اتفاق برادر آل مبارک تا لب رودخانه آوردیم .اما وقتی رسیدیم نه قایقی ونه هیچ وسیله دیگری . اروند عریض و مواج و خطرناک که زیر آتش شدید عراقی ها بود . چند تا از بچه ها رو تا کنار رودخانه آوردیم . داشتم خسته میشدم . بچه های گردان کربلا یادشون هست ، دی ماه 65 عملیات کربلای 4 روزی که بهترین یادم هست برادر داوری از فرماندهان دسته ندا می داد کمک کنید تا خدا کمک کند . منظورش این بود که به مجروحان کمک کنیم . اما وقتی به لب رودخانه رسید و دید هیچ قایقی نیست ...

ادامه دارد...

7-9  به یاد عملیات والفجر 8

یک شب قبل از عملیات والفجر 8 بود . بهمن 64 و من در گروهان مکه گردان کربلا لشکر 7 ولی عصر به عنوان کمکی آرپی چی زن بودم. یک شب عجیب و به یاد ماندنی بود و اون لحظات و صحنه هایی که دیدم در هیچ جای تاریخ به غیر از حادثه کربلا  نشنیده یا نخونده بودم ... 



ادامه مطلب ...

7-8 گردان کربلا - کرخه - پلاژ دزفول

     گردان کربلا - پادگان کرخه - شب مهتاب - ریگزار- چادر - سرما ،پلاستیک روی چادر- داخل  ،پتوسربازی ، فانوس،،قرآن و مفاتیح ، مهر و تسبیح ،عطر، بخاری ، نفت-اسلحه ،فانسقه،حمایل و قمقمه و ماسک- نیمه شب و سحر ،تاریکی ،حرکت آرام و بی سرو صدا،وضو ، اطراف چادرها ، چادر گردان ، زمزمه و ناله ، نماز شب و سجده ، فضا نور ، بوی خدا ، بوی شهادت و دیدار، احساس حضور مولا ، اذان صبح ، نماز جماعت،دعای عهد برادر مکتبی یا برادر... گریه ، احساس حضور امام زمان (ع)- صبحگاه ،قرآن، دعا و نیایش، دکلمه علی عمیره حرف دل ، صحبت فرمانده ،حاج اسماعیل ، شاه حسینی، محمدیان،نوری ،اقبال منش پویا معینی،سروریان ، لووینه، بیسیم ،دست نشان قنواتی تدارکات، دو صبحگاهی ، تپه ، پوتین سنگین ،نفس تند تند، ضربه پا ، صدای مجید عقیلی یا دانشی : علی و یا علی ،بچه ها با هم :علی ،نرمش و ورزش ، صبحانه ، کلاس : نظامی ، تاکتیک عبدالله محمدیان ،رئوف بلبلی ،اخلاق اسلامی آیت الله مظاهری ، شیخ حسین انصاریان ،میدان تیر ، ش م ر ، و...

- شب، شام، ظرفها، شهردارچادر، دعای توسل، کمیل ، نیمه شب خواب، تیر مشقی، سروصدا قابلمه رضا، تاریکی، به صف شدن گروهان، تاخیر بعضی ها، سینه خیز، کلاغ پر، بشین و پا شو، نفس ها توی سینه، سرما، حرکت، پیاده روی، رزم شبانه، تیر منور، انفجار، حمله، نزدیک سحر، پاهای بیحس و خسته، سحر، نماز شب و زمزمه...

 



ادامه مطلب ...

7-3 یاد آن ایام

گردان کربلا در سال ۶۵  یه ماموریت پدافندی داشت. در ۳۰ کیلومتری فاو جاده البحار - بصره و دقیقا ً در آخرین شب ماموریت در خط مقدم من با ترکش خمپاره ۶۰ مجروح شدم و نزدیک بود که چشم راستمو از دست بدم که به خیر گذشت و ترکش زیر چشمم اصابت کرد و یکی هم به دستم برخورد کرد و عبور کرد .

این عکس هم بچه ای محل هستند که شامل : ...

 



ادامه مطلب ...
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 23 صفحه بعد
پیوندهای روزانه



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 23
بازدید هفته : 6
بازدید ماه : 475
بازدید کل : 21344
تعداد مطالب : 334
تعداد نظرات : 138
تعداد آنلاین : 1

چاپ این صفحه